بسم الله الرحمن الرحیم 

می دونی از کجا آمدی؟

می دونی واسه چی در این دنیا آمدی؟

می دونی به کجا می روی ؟

می دونی خدا کیه ؟

می دونی خدا کجاست ؟

می دونی خدا چه قدر دوستت داره ؟

و....

اگر جوابت بله هست و درست هم هست خوشابه حالت ولی اگر جوابت نه هست زودتر عجله کن که اگر نجنبی وای به حالت

می بینی چه قدر اوضاع ما خرابه ؟

حالا هی بیا یگو من مسلمانم ....

تا کی می توانم دلی را که تو به درد آوردی ساکت کنم چگونه می توانم اشکهایی که می توانست ریخته نشود اما ریخته شد را جمع کنم اگر این اشکها جمع شود از بزرگترین اقیانوس جهان پر آب تر می شود و مطمئن باش که همیشه این اقیانوس طوفانی خواهد بود و ته این اقیانوس جای تو خالی خواهد بود این اقیانوس تو را به سطح خودش نمی اندازد و مانند اسید تو را در خودش حل می کند  

                                                                        انشاءالله

خدایا! تو را شکر می‏کنم که با فقر آشنایم کردی تا رنج    

گرسنگان را بفهمم و فشار درونی نیازمندان را درک کنم.  

خدایا! تو را شکر می‏کنم که باران تهمت ودروغ و ناسزا    

را علیه من سرازیر کردی، تا در میان طوفان‏های وحشتناک    

ظلم و جهل و تهمت غوطه‏ور شوم، و ناله حق‏طلبانه من   

در برابر غرش تندرهای دشمنان و بدخواهان محو و     

نابود گردد، و در دامان عمیق و پرشکوه درد، سر به گریبان    

فطرت خود فرو برم. و درد و رنج علی را تا اعماق روحم    

احساس کنم، علی بزرگ، علی نمونه، علی مظهر اسلام    

و عنایت و عبادت و محبت و ایمان و عشق و تکامل،    

که با تمام عظمتش، و با تمام درخشش خیره‏کننده‏اش،    

بیش از هر کس مورد تهمت و دروغ و ناسزا قرار گرفت،   

و بیش از هزاروچهارصد سال تاریخ، و هزارها عبرت روزگار،    

هنوز هم هجوم تبلیغات شوم طاغوتیان در اذهان اکثریت   

مسلمانان باقی نمانده است و شخصیت بی‏همتای این    

نمونه روزگار برای میلیون‏ها بشر ناشناخته مانده است.   

خدایا! تو را شکر می‏کنم که مرا با درد آشنا کردی تا درد   

دردمندان را لمس کنم، و به ارزش کیمیایی درد پی ببرم،   

و «ناخالصی»های وجودم را در آتش درد بسوزم، و خواسته‏های    

نفسانی خود را زیر کوه غم و درد بکوبم، و هنگام راه رفتن بر روی   

زمین و نفس کشیدن هوا، وجدانم آسوده و خاطرم آرام باشد    

تا به وجود خود پی ببرم و موجودیت خود را حس کنم.   

خدایا! تو را شکر می‏کنم که تو مرا در آتش عشق گداختی،   

و همه موجودات و «خواستنی»ها را بجز عشق و معشوق    

در نظرم خوار و بی‏مقدار کردی، تا از کنار هر حادثه وحشتناک   

به سادگی و آرامی بگذرم. دردها، تهمت‏ها، ظلم‏ها،    

فشارها، و شکنجه ‏ها را با سهولت تحمل کنم.   

خدایا! تو را شکر می‏کنم که لذت معراج را بر روحم ارزانی   

داشتی، تا گاه‏گاهی از دنیای ماده درگذرم، و آنجا جز وجود   

تو را نبینم و جز «بقاء»ی تو چیزی نخواهم، و بازگشت   

از «ملکوت اعلی» برای من شکنجه‏ای آسمانی باشد   

که دیگر به چیزی دل نبندم و چیزی دلم را نرباید.   

خدایا! اکنون احساس می‏کنم که در دریایی از درد غوطه می‏خورم،   

در دنیایی از غم و حسرت غرق شده‏ام، به حدی که اگر آسمان‏ها   

و زمین را و همه ثروت وجود را به من ارزانی داری به سهولت   

رد می‏کنم، و اگر همه عالم را علیه من آتش کنی، و آسمانی   

از عذاب بر سرم بریزی و زیر کوه‏های غم و درد مرا شکنجه   

کنی، حتی آخ نگویم، کوچکترین گله‏ای نکنم، کمترین ناراحتی   

به خود راه ندهم، فقط به شرط آنکه ذکر خود را، و یاد خود   

را و زیبایی خود را از من نگیری، و مرا در همان حال به دست   

بلا بسپاری، به شرط آنکه بدانم این بلا از محبوب به من   

رسیده است تا احساس لذت کنم، و همه دردها و شکنجه‏ها   

را به جان و دل بخرم، و اثبات کنم که عزت و ذلت دنیا برای  

من یکسان است، لذت و درد دنیا مرا تکان نمی‏دهد و شکست   

و پیروزی مادی در من تأثیری ندارد........................"


قسمتی از مناجات های دکتر چمران
برگرفته از کتاب بینش و نیایش