خدایا! تو را شکر می‏کنم که با فقر آشنایم کردی تا رنج    

گرسنگان را بفهمم و فشار درونی نیازمندان را درک کنم.  

خدایا! تو را شکر می‏کنم که باران تهمت ودروغ و ناسزا    

را علیه من سرازیر کردی، تا در میان طوفان‏های وحشتناک    

ظلم و جهل و تهمت غوطه‏ور شوم، و ناله حق‏طلبانه من   

در برابر غرش تندرهای دشمنان و بدخواهان محو و     

نابود گردد، و در دامان عمیق و پرشکوه درد، سر به گریبان    

فطرت خود فرو برم. و درد و رنج علی را تا اعماق روحم    

احساس کنم، علی بزرگ، علی نمونه، علی مظهر اسلام    

و عنایت و عبادت و محبت و ایمان و عشق و تکامل،    

که با تمام عظمتش، و با تمام درخشش خیره‏کننده‏اش،    

بیش از هر کس مورد تهمت و دروغ و ناسزا قرار گرفت،   

و بیش از هزاروچهارصد سال تاریخ، و هزارها عبرت روزگار،    

هنوز هم هجوم تبلیغات شوم طاغوتیان در اذهان اکثریت   

مسلمانان باقی نمانده است و شخصیت بی‏همتای این    

نمونه روزگار برای میلیون‏ها بشر ناشناخته مانده است.   

خدایا! تو را شکر می‏کنم که مرا با درد آشنا کردی تا درد   

دردمندان را لمس کنم، و به ارزش کیمیایی درد پی ببرم،   

و «ناخالصی»های وجودم را در آتش درد بسوزم، و خواسته‏های    

نفسانی خود را زیر کوه غم و درد بکوبم، و هنگام راه رفتن بر روی   

زمین و نفس کشیدن هوا، وجدانم آسوده و خاطرم آرام باشد    

تا به وجود خود پی ببرم و موجودیت خود را حس کنم.   

خدایا! تو را شکر می‏کنم که تو مرا در آتش عشق گداختی،   

و همه موجودات و «خواستنی»ها را بجز عشق و معشوق    

در نظرم خوار و بی‏مقدار کردی، تا از کنار هر حادثه وحشتناک   

به سادگی و آرامی بگذرم. دردها، تهمت‏ها، ظلم‏ها،    

فشارها، و شکنجه ‏ها را با سهولت تحمل کنم.   

خدایا! تو را شکر می‏کنم که لذت معراج را بر روحم ارزانی   

داشتی، تا گاه‏گاهی از دنیای ماده درگذرم، و آنجا جز وجود   

تو را نبینم و جز «بقاء»ی تو چیزی نخواهم، و بازگشت   

از «ملکوت اعلی» برای من شکنجه‏ای آسمانی باشد   

که دیگر به چیزی دل نبندم و چیزی دلم را نرباید.   

خدایا! اکنون احساس می‏کنم که در دریایی از درد غوطه می‏خورم،   

در دنیایی از غم و حسرت غرق شده‏ام، به حدی که اگر آسمان‏ها   

و زمین را و همه ثروت وجود را به من ارزانی داری به سهولت   

رد می‏کنم، و اگر همه عالم را علیه من آتش کنی، و آسمانی   

از عذاب بر سرم بریزی و زیر کوه‏های غم و درد مرا شکنجه   

کنی، حتی آخ نگویم، کوچکترین گله‏ای نکنم، کمترین ناراحتی   

به خود راه ندهم، فقط به شرط آنکه ذکر خود را، و یاد خود   

را و زیبایی خود را از من نگیری، و مرا در همان حال به دست   

بلا بسپاری، به شرط آنکه بدانم این بلا از محبوب به من   

رسیده است تا احساس لذت کنم، و همه دردها و شکنجه‏ها   

را به جان و دل بخرم، و اثبات کنم که عزت و ذلت دنیا برای  

من یکسان است، لذت و درد دنیا مرا تکان نمی‏دهد و شکست   

و پیروزی مادی در من تأثیری ندارد........................"


قسمتی از مناجات های دکتر چمران
برگرفته از کتاب بینش و نیایش

همراه شمع می سوزم و به دنبال او اشک می ریزم و با امواج دریا به بی نهایت می روم و تا ستارگان دور آسمان صعود می کنم و در کهکشان محو و نابود می گردم...

    چه احساس عجیبی! چه تجربه زیبایی! چه نماز مقدسی! چه عبادت عمیقی! چه عشق بازی سوزانی! چه شب قدری! چه معراج و صعودی و وحدتی!

    خدایا! تو را شکر می کنم که از قفس جسم آزادم کردی. از زیر فشار کوههای غم نجاتم دادی. از میان طوفانهای ظلمت و جهل و کفر بیرونم کشیدی. از گردابهای خطرناک سقوط و یاس و پژمردگی نجاتم دادی.

     خدایا! تو را شکر می کنم که قلبم را با سوزش شمع هماهنگ کردی. دیدگانم را به قدرت اشک، حیات دادی. روحم را با وسعت آسمان بی پایانت به بی نهایت، اتصال دادی

     مرگ به سراغم می آید؛ آن قدر آرام و مطمئن به او نگاه می کنم که گویی خضر پیغمبرم...

     ‌خدایا از من سندی اگر بطلبی قلبم را ارائه خواهم داد و اگر محصول عمرم را بطلبی، اشک را تقدیمت خواهم کرد.

از مناجاتهای شهید چمران

سلام بر تو ...
سلام بر تو... که در سرزمین مقدس زاده شدی
و خدا شانه های مهربانت را
برای پیامبری خویش نشانه گرفت..

مسیح پسر مریم!!!!
می خواستم برایت نامه ای بنویسم
برای تولد دوباره ات
در سرزمینی که می شناسی اش!!!

سرزمین عشق و زیتون ،
سرزمین نخلهای سوخته
سرزمین تکه تکه ای که
خون بهای بی گناهی اش
کودکان وزنان مسلمان است

من......
همان سرزمین مادری ات فلسطین،،را،می گویم



پیامبر عزیز خدا!!!!!!!!!!!!!!!

من از کنار غزه می آیم
از آنجا که شیر مادرانش با خون آغشته است
ورنگ پیراهن دختران نابالغش

سرخ است سرخ سرخ!!!!

و کودکانی که در آن نوار بلند و زیبا
هیچ روبانی بر سر ندارند
و تنها ...
یادگارسبزشان
پیراهن بلند خورشید است
که خود را بیدریغ می نشاند
برزخمهایی که برصورت مهربانشان نشسته

کودکان غزه یادگاررنجی بزرگند
بر قلب کوچک سرزمینی که
ایمان بزرگ تاریخ را
به اسلام شهادت
می دهد

من زنان و کودکان آن کناره زخمی را خوب می شناسم
آنها .. که قرنهاست دراین تمدن جدید انسانی
بی هیاهو
تکه تکه می شوند....

و حریر سکوت مادرانی که
از جنس فریاد نیست
از جنس سبزلبخند است
لبخندی هزارساله بر
بلندای پیکر هزارتکه کودکانانشان

که چهره فروبسته اند تا زخمهای غزه زنده بماند

من از آن تبار ناخواسته تاریخ هیچ... نمی گویم
همان تبار رنج و عذابی که تو خوب می شناسی اشان...

ومولود تازه اشان در غزه
ازسرزمین گمنام اسرائیل خون می نوشد///